چونان مسیح
سی و سه سال سال زندگی کردم
تا امسال به صلیبت کشیده شوم
ای جای دندانت رو سیب سرخ افتاده به خاک
ای خبط بیحساب
ای ربط بیکتاب
مبادا سر افتاده روی شانههایم را بیجانیم ببینی
که بوسه را به پاهای خستهات نشانه رفته است
مبادا پریشانی موهایم را همهمه مرگ ببینیکه خیالم آشفته توست
ای نسیم نفست گردباد رقصانندهی کاخهای ثبات
ای برق نگاهت مادر باران